صدای طبل و دهل تازه خاموش شده و کمی آرامش گرفتم.فکرشو بکنید که از ساعت 8 صبح دسته پشت دسته و به دنبالش سرو صدای زنهایی که ماه محرم اجازه ی مشروع خیابانگردی رو حتی تا نیمه های شب بهشون داده.
من هیچ قضاوتی راجع به عمل مذهبی توده ندارم و بهشون احترام میذارم اما افکارم تو این روزا ولکن نیست و دائمن داره این ایین مذهبی رو به چالش میکشه.آخه!پشت اکثر این کارافکری نمی تونی ببینی.هرچی هست از سر عادته.
یادم میاد بچه که بودم عاشق ماه محرم بودم چون شبا این اجازه رو داشتیم که بیرون بریم با دوستا بگیم و بخندیم.از اون موقع زنهای سیاه پوش محله رو یادم میاد که تو مسجد چادرشون رو رو سرشون مینداختند و من کنجکاوانه دقیق می شدم که دارن راس راسکی گریه می کنن یا فیلمشونه.که البته یه چند باری با دوستا فیلمشونو گرفتیم و تا مدتها مسخره بازی در میاوردیم.
حالا از این ماجرا سالهای زیادی گذشته و من تقریبن بی خبر از این مراسم و آدما.تا اینکه از سر کنجکاوی یه بار دیگه رفتم مسجد و دیدم با 15 سال پیش فرقی نکرده همون آدما فقط کمی پیرتر شدن . همبازیهای من حالا خودشون زنهایی بودن که حالا بچه هاشون تو مسجد جای گذشته های مارو گرفته بودن .
کلمات کلیدی: